من مهــــــــــــر دارمـ :)

من یه مهـــر مـــاهــیـــم...
من همون ديوونه م که هيچوق عوض نميشه.

همونی که همه باهاش خوشحالن اما کسی باهاش نمی مونه.

همونی که اونقدر يه آهنگ رو گوش ميده که از ترانه گرفته تا ريتم و خوانندش متنفر بشه.

همونی که هق هق همه رو به جون دل گوش ميده اما خودش بغضاش رو زير بالش مي ترکونه.

همونی که همه فکر ميکنن سخته، سنگه اما با هر تلنگری مي شکنه.

همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش مي كنن.

همونی که تکيه گاه خوبيه اما واسش تكيه گاهی نيست.

همونی که کلی حرف داره اما هميشه ساکته...

من همون مهـــــر مـــاهــیـــم..


لزومی نداره که من همونی باشم که تو فکر می کنی.

من همونی ام که حتی فکرشم نمی تونی بکنی.

من کاملأ دیوونه م شک نکن.

میدونی من کی ام؟من متولد ماه مهر ام .

نه زیبام، نه مهربونم، نه عاشق و نه محتاج نگاه پسران مانکن پرست.

فقط برای خودم هستم.

خود خودم،

مال خودم.

 

من منــــــــــم

به اوج رسیـــــــــــــــده


موضوعات مرتبط: دست نوشته ، من و حالم ، ،
برچسب‌ها:

سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 23:8 | پــَــرَنــد |

امیـــــــــــــــد داشته باش تمـــــــــــام امــــــــــید هایت روزی گذشتــــــــه ات را به رخ میکشــــــــــد
..::خودنوشت|بی کپی ::..

 


موضوعات مرتبط: دست نوشته ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 13 ارديبهشت 1393برچسب:, | 1:8 | پــَــرَنــد |

لیک من باز امیدی دارم بالا..
بال و بالا..
بالاتر از مستی شراب هفت ساله
بالا تر از نگاه تنگ تو تنها به خط خطی هایم
|خود نوشت |بی کپی|

 


موضوعات مرتبط: دست نوشته ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 13 ارديبهشت 1393برچسب:, | 1:1 | پــَــرَنــد |

ای کاش بودی و من حتی شده با مشت های ناتوانم و پر زور خود دانستم به تو این را دیکطه میکردم و تو باز بی صدا میخندی به قیافه تخس کودکی هایم

|خود نوشت|بی کپی|


موضوعات مرتبط: دست نوشته ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 13 ارديبهشت 1393برچسب:, | 1:58 | پــَــرَنــد |

اَندورن رشک حال یه روز و دو روز و چند روز من نیست..حال چند ســـال من اَست.
من هم ایستاده ام تا سخن بگویم از وجودم
از منیِ مَنَم.
بــآمن بــاش




این مــنم
خنده بر لب شادی از تنگ دلم
سکه در پیشم سر تعظیم دارد
اندرون رشک..بی هیچ احساس..لمس
قلب عریان..
خسته از پوچی های گریان..
میزنم باز اندر ان دم
خنده ای باز از سر غم..
لیک اما من شادم..
زنده ام من را همین بس..
پس تو ای یار
بشنو هر دم
در همان دم
بسته ای رخ از وجودم
یادم ارا
زین در این صحرای محبوس
تیرگی ها خفته در من..
پس تو ای همدم در این وقت
خفته را بیدار پندار..
قلب من خفته و نالان
لیک چشم بینا در تاوان..

بازهم لبخندی از عجز
بر لب سرد و کبودم..
میزنم من
باز در دم
قهقهه
لیک ای دوست
بدان تو
در این خاک..
در این برحه ی افلاک
لب لعلم چو پای زاغ کوچک سرخ و زیبا
خنده دارم..
لیک حالم نالان است.





یاعلی :)


موضوعات مرتبط: دست نوشته ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 13 ارديبهشت 1393برچسب:, | 1:57 | پــَــرَنــد |
صفحه قبل 1 صفحه بعد